واکسن یک سال و نیمگی
برسام ناز من یک سال و نیمه شد و بالاخره زمان زدن واکسن وحشتناک یکسال و نیمگی هم رسید. از یه طرف خوشحالم چون تا شش سالگی واکسن دیگه ای نداره و در حال حاضر این آخرین واکسن پسرمه و از طرفی هم تمام این مدت نگرانی همین واکسنو داشتم. نوزدهم روز دوشنبه بود و از رییسم مرخصی ساعتی گرفتم تا خودم هم همراه پسرم باشم توی لحظات سخت و دردناک واکسن زدن. خیلی ناراحت بودم اما بابا رضا مدام دلداریم میداد و میگفت ناراحتی نداره که برای سلامتی خودش خوبه. خلاصه رفتم خونه و بهمراه بابایی رفتیم مرکز بهداشت. رادین عسلک هم موند خونه پیش مامان جون و بابا جونش. وقتی که ما رفتیم پسرکم خواب بود. برسامم خواب بود اما وقتی بلندش کردم که ببرمش بیدار شد و توی ماشین لباساشو عوض...