برسامبرسام، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

برسام مهربان من

دومین جشن تولد برسام عسلی

دیروز پنجشنبه  4 شهریور بود و جشن تولد من وبرسام عسلی بود. البته تولد برسام عسلی 19 مرداد بود اما بدلیل اینکه بابا رضا سرکار بود اونموقع جشن رو موکولش کردیم به اینهفته و همزمانش کردیم با جشن تولد اینجانب که پنج شهریور یعنی امروزه. خانواده خودم، خانواده بابارضا که از سه شنبه از بروجرد تشریف آوردن منزل ما، عمه سارا و همسر محترم، خاله مریم و بچه های گوگولیش و دایی میثم و خانواده محترم، مهمانان افتخاری جشن ما بودن. امشب به همشون یه حال اساسی دادیم و واسه شام پیتزا سفارش دادیم. مهمانان گرامیمون ساعت ده شب تشریف آوردن چون دایی امین با ماشین رفته بود بیرون و دیر برگشته بود خونه. هدیه جشن تولد هم بابایی صبح بهمراه عمه سارا رفته بودن زیتون و بر...
5 شهريور 1395

تولد عسلکم

دیشب برای روز تولدت یک سبد ستاره چیده ام تکه ای ازماه را و یک شاخه نیلوفر تو متولد می شوی و من عاشق تر می شوم تولدت مبارک نفس مامان، برسام عسلی مامان، امروز روزیه که خداوند مهربون تو رو به من هدیه داد و چه زیبا روزیست برای من و برای همه ما. چقدر خوبه که تو مال منی و چقدر حس شیرینیه لمس بودنت. دوسال از بهترین سالهای عمرم رو با تو بهترینم سپری کردم و خدارو هر روز شکر کردم بخاطر تو گل زیبا که به من داده. چقدرررررررر رسیدن روز تولدت رو دوست دارم. چون بهم یادآوری میکنه که خداوند گل زیبایی رو در این روز بهم تقدیم کرد و من چقدر لذت میبرم از داشتنش. نه تنها من بلکه هر کس که توی نازنین رو میبینه عاشقت میشه و هرجا که بری شمع محفل...
19 مرداد 1395

عکسهای تولد برسام کوچولو

برای دیدن عکسها به ادامه مطلب مراجعه کنید...  میز تولد برسام البته بدون ژله ها. ژله خرده شیشه درست کرده بودم که خیلی هم خوشمزه و خوشگل شده بود اما چون آماده نبود سر میز نذاشته بودیمش موقع عکس گرفتن. ...
25 شهريور 1394

جشن تولد برسام عسلی

از اونجاییکه روز تولد برسام نازنازی روز دوشنبه و مصادف با شب شهادت امام جعفر صادق بود نمیشد جشن تولدش رو همون روز برگزار کنیم. به همین خاطر روز چهارشنبه 21 مرداد رو برای اینکار انتخاب کردیم. از دو سه روز قبل تدارکات جشن رو آماده کردیم و روز چهارشنبه هم از صبح خاله حدیث همسایه و دوست خوبم و همسر مربوطه و داداش حسینش اومدن منزل ما تا به کمک بابا رضا خونه رو تزیین کنن. من سرکار بودم و ظهر وقتی که برگشتم خونه با صحنه زیبا و جالبی روبرو شدم. خونه خیلی قشنگ تزیین شده بود و پر از بادکنکهای رنگی بود. خاله حدیث همه خونه رو هم تمیز کرده بود. واقعا دستش درد نکنه. منم به محض رسیدن مشغول درست کردن ژله ها شدم. میخواستم ژله خرده شیشه درست کنم. اولین بار هم...
24 مرداد 1394

زیباترین روز هستی

برسام نازنینم، سال پیش در چنین روزی خداوند وجود ناز و زیبای تو رو به ما هدیه داد و چشمان مشتاق و بی تاب ما رو با نور چهره معصوم و زیبای تو روشن کرد. هیچوقت اولین لحظه دیدارمون رو فراموش نمیکنم. لحظه ای که پرستار اتاق عمل اومد بالای سرم و ازم پرسید بچتو دیدی؟ و من گفتم نه. گفت نمیدونییییییی چقققققققدر نازه. و تورو توی دستانش گرفت و آورد بر بالین من و من همون لحظه عاشق زیبایی تو شدم. عشقم، فرزندم، وجودم، نور دیده ام، سالروز شکفتنت مبارک. عاشقانه هایم تا ابد برای تو. مثل گل یاسی بر خوشه دل من عطر تو پیچیده در کوچه منزل من روز میلادت مبارک نازگل خوشگل من ...
19 مرداد 1394
1