برسامبرسام، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

برسام مهربان من

نی نی باحیا و شیطون من

روز شنبه 16 فروردین من و بابا رضا عصری مجددا رفتیم سونوگرافی که با قطعیت بهمون بگه نی نی چیه. خود دکتر قنواتی سری قبل که نتونست جنسیت رو قطعی بگه گفت 16 فروردین دوباره بیا. نوبتم رو گرفتم و بعد با بابایی رفتیم پاساژ کربلایی برای خریدن گوشی موبایل. چند روز پیش من برای بابا رضا یه گوشی هوآوی مدل G610 خریدم به عنوان هدیه سالگرد ازدواجمون و  بهش تقدیم کردم. البته 11 فروردین بهش دادم در حالیکه سالگرد ازدواجمون 20 فروردینه اما بابایی سرکار بود و منم میخواستم سورپرایزش کنم به دایی امین مسئولیت خریدن گوشی رو دادم و دایی امین هم زحمت کشید و رفت برای بابایی گوشی خرید و وقتی بابایی اومد بهش دادم چون تحمل نداشتم تا بیستم صبر کنم  شنبه هم که ر...
19 فروردين 1393

از جنسیت نی نی پرده برداری می شود :)

دیروز عصری من و بابا رضا رفتیم سونوگرافی دکتر پورترکان. اما منشی بهم نوبت نداد و گفت نوبتامون پر شده و از فردا هم دیگه دکتر نیستش و میره مرخصی عید. کلی ضدحال خوردم چون خیلی منتظر لحظه ای بودم که برم سونوگرافی واسه تعیین جنسیت. اما ما ناامید نشدیم و رفتیم طالقانی، سونوگرافی دکتر قنواتی که توی بارداری قبلیم هم میرفتم همونجا. فکر میکردم که دکتر قنواتی هم بهمراه خانمش خانم دکتر شهبازی متخصص زنان و زایمان که دکترم بود توی بارداری قبلی به تهران نقل مکان کرده. اما دیدم که تابلوی مطبش هنوزم سرجاشه و کلی خوشحال شدم که این سونوگرافی هنوز هستش و چون قبلا هم رفته بودم اونجا خیالم راحت بود که کارش خوبه. رفتیم اونجا و منشی به راحتی بهم نوبت داد و توی اون...
26 اسفند 1392

احساس شیرین مادر بودن

نی نی کوچولوی من بالاخره بعد از کلی انتظار کشیدن مامان و بابایی دو شب پیش موقعیکه رفتم توی رختخواب تا لالا کنم با 4 تا لگد کوچولو و ظریف دلمون رو شاد کرد. خیلی منتظر لحظه تکون خوردنش و احساس خوب لگداش بودم و بالاخره در 16 هفته و 2 روز مامانش رو مهمون این حس خوب و شیرین کرد. هر روز منتظر این لحظه بودم تا بتونم حس مادر بودنم رو بیشتر درک کنم و بیشتر ازش لذت ببرم و بالاخره اون لحظه تاریخی رسید اما از اونروز دیگه تکونهاشو حس نکردم تا همین الان که دوباره یه لگد کوچولو نثار شکم مامانی کرد رادین پسر گلم خیلی خیلی نی نی توی شکم مامانش رو دوست داره و همیشه با اون لبای کوچولو و خوشگلش شکم مامانیش رومیبوسه فداش بشم الهی پسرم خیلی مهربون و نازه ...
24 اسفند 1392

دل توی دلم نیست

نی نی کوچولو خیلی خیلی منتظر روزی هستم که باید برم سونوگرافی برای تعیین جنسیت تو. یعنی واقعا دل توی دلم نیست که بدونم تو دخمل طلایی یا پسمل نانازی. البته فرقی هم نداره که کدوم یکی باشی اما دوست دارم رادین مامان آجی گیرش میاد یا داداشی. انشالله اخر اسفند بهمراه بابا رضا میرم سونو گرافی. بابا رضا باید امروز صبح میرفت سرکار و تا دو هفته دیگه هم نمی امد و بهمین خاطر من تصمیم گرفته بودم که نرم سونو تا بابا رضا برگرده. هرچند واسه فهمیدن جنسیت تو خیلی عجله دارم اما چون دوست داشتم بابایی هم کنارم باشه تا این خبر خوب رو همونجا بهش بدم این تصمیم رو گرفتم. اما خوشبختانه دیروز سرپرست بابایی باهاش تماس گرفت و گفت که چاه Rig Down شده و این دو هفته رو نی...
21 اسفند 1392

ویزیت دکتر

پریروز یعنی روز شنبه 10 اسفند نوبت ویزیت ماهیانه داشتم. از رئیس جدیدم (چون الان دو هفته است که از اداره قبلی خدارو صدهزار مرتبه شکر منتقل شدم به یه اداره دیگه) شب قبلش تلفنی چند ساعت پاس ساعتی گرفتم. صبح ساعت 8 و نیم با همسری رفتم مطب اما خانم دکتر تا ساعت یه ربع به 10 نیومد. ولی توی این فاصله زمانی ماما فشار و وزنم رو اندازه گرفت و صدای قلب نی نی رو هم چک کرد. وقتی هم که خانم دکتر اومد ویزیتم کرد و برای سونوی تعیین جنسیت برام 26 اسفند رو تعیین کرد. خدایا تا اونموقع دل توی دلم نیست که بفهمم نی نی دختره یا پسر؟البته تفاوتی هم نداره فقط صحیح و سالم باشه. خانم دکتر سونی ان تی و جواب آزمایشات غربالگریم رو هم چک کرد و گفت خدارو شکر همه چیزش خوبه ...
12 اسفند 1392

دومين ملاقات با جوجه طلا

يكشنبه هفته گذشته يعني بيستم بهمن ماه براي ويزيت به مطب خانم دكتر موري رفتم. خوشبختانه وزنم نسبت به ماه قبل تغييري نكرده بود (البته به نظر خودم خيلي چاق تر شدم اما ترازوي مطب اين رو نشون نميداد و وزنم مثل ماه قبل 61 كيلو بود) و خانم دكتر از اين بابت راضي بود. بعد از ويزيت ماهيانه رفتم واسه انجام سونوي ان تي. مثل ماه قبل به سونوگرافي دكتر پورتركان رفتم. منشي دكتر بهم گفت قبل از رفتن داخل اتاق چيز شيرين بخور. بابا رضا هم رفت واسم چندتا شكلات خريد و منم همشونو خوردم  چون در حال حاضر ديگه از چاق شدن نميترسم . چه بخوام و چه نخوام چاق ميشم. پس ديگه رژيم و رعايت كردن در نخوردن شيريني رو كنارگذاشتم و اين روزا حسابي واسه خودم...
27 بهمن 1392