برسامبرسام، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

برسام مهربان من

از جنسیت نی نی پرده برداری می شود :)

1392/12/26 11:03
نویسنده : مهرناز
357 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز عصری من و بابا رضا رفتیم سونوگرافی دکتر پورترکان. اما منشی بهم نوبت نداد و گفت نوبتامون پر شده و از فردا هم دیگه دکتر نیستش و میره مرخصی عید. کلی ضدحال خوردم ناراحتچون خیلی منتظر لحظه ای بودم که برم سونوگرافی واسه تعیین جنسیت. اما ما ناامید نشدیم و رفتیم طالقانی، سونوگرافی دکتر قنواتی که توی بارداری قبلیم هم میرفتم همونجا. فکر میکردم که دکتر قنواتی هم بهمراه خانمش خانم دکتر شهبازی متخصص زنان و زایمان که دکترم بود توی بارداری قبلی به تهران نقل مکان کرده. اما دیدم که تابلوی مطبش هنوزم سرجاشه و کلی خوشحال شدم که این سونوگرافی هنوز هستش و چون قبلا هم رفته بودم اونجا خیالم راحت بود که کارش خوبه. رفتیم اونجا و منشی به راحتی بهم نوبت داد و توی اون فاصله ای که باید منتظر می موندیم تا نوبتم بشه رفتیم واسه خریدهامون. اول رفتیم پاساژ کارگهی و از عمو حمید واسه رادینی چند دست لباس خوشگل خریدیم. بعدم رفتیم مطب و چون دیدیم هنوز نوبتم نشده دوباره رفتیم واسه بقیه خریدامون و رفتیم آجیل خریدیم و شیرینی هم خریدم و خوردم تا نی نی جابجا بشه که بهتر بشه جنسیتش رو تشخیص داد. بعدم رفتیم مطب و چنددقیقه ای نشستیم تا نوبتم شد. بابا رضا بهم گفت وقتی رفتی داخل از دکتر اجازه بگیر که منم بیام داخل چون خیلی دوست دارم نی نی رو ببینم. وقتی رفتم داخل خیلی محترمانه از دکتر خواهش کردم که اجازه بده بابایی هم بیاد داخل و نی نی رو ببینه و دکتر قبول کرد. دراز کشیدم روی تخت و وقتی دکتر دستگاه رو گذاشت رو شکمم بابا رضا لباش از هم شکفت و لبخندی حاکی از خوشحالی و ذوق دیدن نی نی روی لباش نشست. بعد از چند دقیقه دکتر جنسیت نی نی رو اعلام کرد. البته گفت بطور قطعی نمیتونم بگم چون پاهاش بسته است اما به احتمال 95% نی نی پسرهلبخند و سونو هم کاملا سالمه و مشکلی نداره و من وبابا رضا هم کلی خوشحال شدیم از سالم بودن نی نی مون. اصلا هم جنسیتش برامون تفاوتی نداشت و مهم فقط سالم بودنش بود. فقط خیلی دوست داشتیم زودتر بریم سونو تا بدونیم نی نی دختره یا پسر؟ و بالاخره تشخیص من درست از آب دراومد و روی بابا رضا کم شدنیشخند چون بابا رضا اصرار داشت که حس ششمش میگه دختره و من اصرار داشتم که پسره چون تمام حالتهای بارداریم دقیقا مشابه حالتهای بارداری اولمه. دکتر گفت بعد از تعطیلات نوروز دوباره بیا تا با قطعیت جنسیتش رو بهت بگم. بعدم رفتیم و خونه و به رادین داداش دار شدنش رو تبریک گفتیم. وااااااااااااااای چقدر خوبه که رادین عسلم یه داداش ناز و خوشگل مثل خودش گیرش میادهورا و میتونن با هم بازی کنن و با هم برن مدرسه و کلاس ورزش و هر جا که دوست دارنقلبماچ قربون دوتاشون برم منبغلرادینم وقتی لباسای جدیدش رو دید همه رو از توی کیسه پلاستیکیشون در آورد و ریخت بیرون و رفت به باباجون و مامان جون نشون داد و بعدم همه رو یکی یکی تنش کردیم واااااااااااااااای که چقدر خوشتیپ شد پسر عسلمممممممممممعینک با اینکه از لباس عوض کردن خیلی بدش میاد و همیشه باهاش دردسر لباس عوض کردن داریم اما جدیدا وقتی لباس جدید براش میخریم خوش میگه تنم کنید و کلی هم ذوق میکنه و وقتی تنش میکنیم میره جلوی آیینه قدی هم خودشو نگاه میکنهماچلبخندوااااااااااااااااای فداش بشم من الهی جیگرمممممممممم

پسندها (2)

نظرات (0)