مروارید خوشگل پسرکم

سه شنبه یازدهم فروردین روزی بود که اولین مروارید زیبا در دهان پسرک نازم خودنمایی کرد و  همه رو خوشحال و هیجان زده کرد اون روز خونه مامان جون مهین بودیم. موقع غروب بود که دستم رو توی دهن برسام گذاشتم تا ببینم از دندون خبری هست یا نه؟ چون این مدت اخیر کمی اذیت بود و آب دهن میریخت. یهو دستم به یه چیز تیز برخورد کرد و دیدم بببببببببله یه مروارید خوشگل توی دهن برسام کوچولوی نازنازی جوونه زده. به مامان جون و خاله ها با صدای بلند خبر دادم و اونا هم خوشحال شدن. بابا رضا اون موقع خونه نبود. میخواستم خودم این خبر خوب رو بهش بدم اما وقتی که اومد خونه من توی آشپزخونه مشغول سرخ کردن فلافل بودم و مامان جون زودتر از من بهش خبر داده بود و بابایی هم کلی ذوق کرده بود. دندون درآوردن مرحله خیلی سخت و دردآوری واسه نی نی کوچولوهای نازه و این خیلی ناراحتم میکنه که میبینم پسرک نازم انقدر داره اذیت میشه روز شنبه مواد لازم برای آش دندونی رو خریدم و یکشنبه صبح که من سرکار بودم و بچه ها و بابایی خونه مامان جون بودن، مامان جون زحمت کشیده بود و یه آش دندونی خیلی خوشمزه واسه برسام کوچولو درست کرده بود. ​همون روز عصر بابا رضا رفت سرکار و الان هم هنوز سرکاره و ان شاالله یکشنبه آینده برمیگرده پیشمون. خود برسام هم یه کم از آش دندونی خودش خورد. هرکس از این آش خورده بود کلی کیف کرده بود و از مامان تشکرکرده بود. آش دندونی رادین رو ماهشهر خونه اون یکی بابا جون درست کردیم و الحق و والانصاف هم آش دندونی رادین عسلکم هم خیلی خوشمزه بود. پسرای گلم آش دندونیاشون هم مثل خودشون خوشمزس