برسامبرسام، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

برسام مهربان من

مرحله مهم از پستونک گرفتن

1395/8/28 10:27
نویسنده : مهرناز
273 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه 27 مهر ماه بالاخره تصمیم سخت از پستونک گرفتن برسام رو عملی و شروع کردم. چون شنبه و یکشنبه هم تعطیل بودم و چهار روز خونه بودم دیدم موقعیت خوبیه که الان برسام رو از پستونک بگیرم. چون هم خودم خونه کنارش بودم و هم اینکه اگه نصفه شب بیدار میشد و نمی تونست درست بخوابه و بهونه پستونک رو میگرفت مشکلی نداشتم برای صبح خوابیدن. خونه مامان جون اینا بودیم. برای از شیر گرفتنش هم اونجا مستقر بودیم. کلا خودم میذاشتم اینجور اتفاقات موقعی که خونه مامان جون هستیم پیش بیاد چون اونجا دور و بر برسام شلوغه و بهانه شیر یا پستونک رو نمیگرفت. مامان جون توی یه ظرف گل برنجاس که یه گیاه عطاری و تلخ مزه است رو جوشوند و پستونک برسام رو زدیم توی اون. ظهر وقتیکه برسام اومد دنبال پستونکش و گفت مَمَه بهش دادمش و گذاشت دهنش اما یهو قیافش رفت توی هم و گفت تلخخخخخخطاگفتم آره مامان پیشی روش جیش کرده گفت جیشششش گفتم آره بدش بهمن دادش دستم و ول کرد رفت. خیلیییییییییییییی دلم سوخت برای پسرکم چون میدونستم به شدت به پستونکش علاقه داره و بهش وابسته است. خلاصه تا شب هربار که می اومد سراغ پستونکش بهش میدادم و اونم میذاشت دهنش و میدید تلخه و گاهی پرتش میکرد و گاهی میدادش دستم و میرفت. اونشب بدون پستونک خوابید. اما نصفه شب بیدار شد و نشست و نق میزد معلوم بود بهانه پستونکشو میگیره. نتونستم طاقت بیارم و پستونکشو گذاشتم دهنش و بعدش راحت خوابیدبغلالهی فداش بشم. فردای اونروز هم ظهر بدون پستونک خوابید و تا شب هم باز مقاومت کردم و تلخش کردم و وقتی میذاشت دهنش و میدید تلخه بیخیالش میشد. یه بارش هم من بهش گفتم اخخخخ تلخه بده بندازمش توی ظرفشویی. گفت من. بعد ازم گرفتش و خودش انداختش توی ظرفشویی و این به معنی اتمام وابستگی و تعلق به اون پستونک بود. خیلی دلم گرفته بود و چندبار نزدیک بود تسلیم بشم. اما برسام گلم خودش همکاری بسیار خوبی کرد و بجز شب اول و دوم که یک بار نیمه های شب بیدار شد و نق زد و بهانه گرفت شبهای بعد راحت خوابید و خوابش هم خیلی بهتر از قبل شد و تا صبح راحت میخوابید. فقط تا حدود یک هفته ای وقتی میخواست بخوابه میگفت مَمَه و بعد که بهش میگفتم پیشی روش جیش کرده دیگه سراغشو نمیگرفت و میخوابید. پستونکشو از جلوی چشمم برداشتم چون با دیدنش خودم هم اذیت میشدم و دلم میگرفت از اینکه تعلق خاطر پسرم رو ازش گرفتم هرچند بخاطر سلامت دندونای خودش اینکارو کردم. واقعا فکرشو نمیکردم برسام عسلم به این راحتی از پستونکش دل بکنه. پسر شیرینم ممنون بابت همکاری خوبت پسرک عاقل مامان.

پ.ن: بالاخره مامان مهرناز بعداز چهار سال و اندی دیگه میتونه شبها راحت و بدون بیدار شدن های مکرر تا صبح بخوابهآرام

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)