برسامبرسام، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

برسام مهربان من

واکسن یک سال و نیمگی

برسام ناز من یک سال و نیمه شد و بالاخره زمان زدن واکسن وحشتناک یکسال و نیمگی هم رسید. از یه طرف خوشحالم چون تا شش سالگی واکسن دیگه ای نداره و در حال حاضر این آخرین واکسن پسرمه و از طرفی هم تمام این مدت نگرانی همین واکسنو داشتم. نوزدهم روز دوشنبه بود و از رییسم مرخصی ساعتی گرفتم تا خودم هم همراه پسرم باشم توی لحظات سخت و دردناک واکسن زدن. خیلی ناراحت بودم اما بابا رضا مدام دلداریم میداد و میگفت ناراحتی نداره که برای سلامتی خودش خوبه. خلاصه رفتم خونه و بهمراه بابایی رفتیم مرکز بهداشت. رادین عسلک هم موند خونه پیش مامان جون و بابا جونش. وقتی که ما رفتیم پسرکم خواب بود. برسامم خواب بود اما وقتی بلندش کردم که ببرمش بیدار شد و توی ماشین لباساشو عوض...
2 اسفند 1394

برسام و دندونهای جدید و کلمات جدیدتر

بالاخره اون تعداد از دندونهای برسامی که لثه هاشو تیز کرده بود و اذیتش میکردن سر از لثه درآوردن و خودشون رو نشون دادن. الان دهن کوچولو و خوشگل پسرکم پر از مرواریدهای سفید خوشگل شده. دندونهای بالا و پایین هر دوطرف، بیشترشون دراومدن و خداروشکر مرحله سخت دندون درآوردن داره کم کم برای پسرکم تمام میشه. خداروشکر برسام در مقابل درد بی حد و حصر دندون درآوردن مقاومت خوبی داشت و زیاد بی تابی نمیکرد. فقط بی اشتهایی های گاه و بیگاهش قطعا دلیل دندون درآوردنش بوده. وگرنه گریه و زاری و بیتابی مثل خیلی از بچه های دیگه خوشبختانه نداشت. همیشه این مرحله از زندگی بچه هام خیلی خیلی برام سخت بود و غصه میخوردم چون میدونستم مرحله سخت و دردآوریه. خداروشکر که داره تما...
14 بهمن 1394

پیشرفتهای مهم برسام شیرین من و شیرینکاریهای بامزش

برسام شیرین من الان توی دهان خوشگل و نازش بغیر از هشت دندون جلویی که قبلا در آورده بود سه تا دندون دیگه داره که تقریبا یک ماه پیش هر سه با هم جوونه زدن درحالیکه من اصلا از وجودشون خبر نداشتم. مدتی بود که کم اشتها بود و یه روز متوجه شدیم که سه تا دندون پایین سمت چپ برسام یعنی دندونهای نیش و آسیاب و یه دندون دیگه کنار اون که نمیدونم اسمش چیه  در اومدن. انقدر خوشحال شدم و ذوق کردم و به مامان جون و خاله مهسا گفتم دندونای جدید برسام دراومده. اونم دهنشو باز کرده بود و به همه دندوناشو نشون میداد و ذوق میکرد  بقیه هم مثل من از رویش دندونهای جدید برسام خوشحال شده بودن و ابراز محبت و خوشحالی میکردن دندونهای دیگه برسام هم کم کم دارن سر از ریش...
20 دی 1394

اولین برف زندگی برسام عسلی

داداش رادین برسام خیلی دلش میخواست توی سرما و زمان بارش برف بره بروجرد و برف بازی کنه و آدم برفی درست کنه. ما هم منتظر یه فرصت مناسب و یه تعطیلی بودیم تا پسرک نازمون رو به خواسته اش برسونیم. تا اینکه چهارشنبه ۱۱آذر تعطیل رسمی بمناسبت اربعین بود و یهویی دم ظهر تصمیم گرفتیم بریم بروجرد. ساعت یازده و نیم بود و داشتم تصمیم میگرفتم ناهار چی درست کنم که بابا رضا یهو گفت بریم بروجرد؟؟؟ منم دیدم فکر خوبیه. گفتم باشه ولی قبلش زنگ زدم به رییس محترم تا روز شنبه رو‌هم مرخصی بگیرم که بیشتر بتونیم بمونیم حالا که اینهمه راه رو قراره بریم تا بروجرد. اما رییس جواب نداد و ما هم تصمیم گرفتیم بریم و از همونجا زنگ بزنم و مرخصی بگیرم. رادین عسلک و برسام ورو...
20 آذر 1394

عکسهای برسام عسلی

برسام در روز تولدش 22 مرداد 94 بقیه عکسها در ادامه مطلب... برسام در اولین سفر بروجرد و کلا اولین مسافرت زندگیش. تیر 94 برسام در شمال. کلاردشت. تیر 94 برسام در دومین سفر به بروجرد برسام و داداش رادین برسام در جشن تولد دخترداییش فاطمه. مرداد 94. تل گذاشتیم روی سرش و ازش عکس گرفتیم. خیلی شبیه دخترا شده بود پسر خوشگلمممممم من عاشق این عکس خوشگلشم که خاله حدیث ازش گرفته. حالت دهنش و نگاهش به دوربین خیلی خاص و قشنگه. فداش بشم من پاهای خوشگل برسام و رادین برسام در حال بازی و خرابکاری با غذا این عکسش رو هم خیلی دوست دارم. خیلی باحا...
31 شهريور 1394

عکسهای برسام نازنازی (قبل از یکسالگی)

برسام در تولد داداش رادین. فروردین 94 بقیه عکسها در ادامه مطلب... برسام وقتی خیلی کوچیک بود برسام و اولین جوجه کباب خوردن. البته چون دندون نداشت قثط استخون جوجه کباب بهش رسید ولی کلی هم خوشش اومد فرشته کوچولوی من در خواب ناز پسر نازم بعد از یه حمام گرم و نرم و جانانه ماشالله یادتون نره ...
28 شهريور 1394

عکسهای تولد برسام کوچولو

برای دیدن عکسها به ادامه مطلب مراجعه کنید...  میز تولد برسام البته بدون ژله ها. ژله خرده شیشه درست کرده بودم که خیلی هم خوشمزه و خوشگل شده بود اما چون آماده نبود سر میز نذاشته بودیمش موقع عکس گرفتن. ...
25 شهريور 1394

جشن تولد برسام عسلی

از اونجاییکه روز تولد برسام نازنازی روز دوشنبه و مصادف با شب شهادت امام جعفر صادق بود نمیشد جشن تولدش رو همون روز برگزار کنیم. به همین خاطر روز چهارشنبه 21 مرداد رو برای اینکار انتخاب کردیم. از دو سه روز قبل تدارکات جشن رو آماده کردیم و روز چهارشنبه هم از صبح خاله حدیث همسایه و دوست خوبم و همسر مربوطه و داداش حسینش اومدن منزل ما تا به کمک بابا رضا خونه رو تزیین کنن. من سرکار بودم و ظهر وقتی که برگشتم خونه با صحنه زیبا و جالبی روبرو شدم. خونه خیلی قشنگ تزیین شده بود و پر از بادکنکهای رنگی بود. خاله حدیث همه خونه رو هم تمیز کرده بود. واقعا دستش درد نکنه. منم به محض رسیدن مشغول درست کردن ژله ها شدم. میخواستم ژله خرده شیشه درست کنم. اولین بار هم...
24 مرداد 1394

زیباترین روز هستی

برسام نازنینم، سال پیش در چنین روزی خداوند وجود ناز و زیبای تو رو به ما هدیه داد و چشمان مشتاق و بی تاب ما رو با نور چهره معصوم و زیبای تو روشن کرد. هیچوقت اولین لحظه دیدارمون رو فراموش نمیکنم. لحظه ای که پرستار اتاق عمل اومد بالای سرم و ازم پرسید بچتو دیدی؟ و من گفتم نه. گفت نمیدونییییییی چقققققققدر نازه. و تورو توی دستانش گرفت و آورد بر بالین من و من همون لحظه عاشق زیبایی تو شدم. عشقم، فرزندم، وجودم، نور دیده ام، سالروز شکفتنت مبارک. عاشقانه هایم تا ابد برای تو. مثل گل یاسی بر خوشه دل من عطر تو پیچیده در کوچه منزل من روز میلادت مبارک نازگل خوشگل من ...
19 مرداد 1394