برسامبرسام، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

برسام مهربان من

برسام از روز اول تا کنون

1393/6/4 23:14
نویسنده : مهرناز
412 بازدید
اشتراک گذاری

روز یکشنبه ۱۹مرداد۹۳ ساعت ۹/۱۰صبح برسام من به دنیا اومد و قدم روی چشمای منتظر ما گذاشت. 

دوشنبه ۲۰مرداد حدودای ساعت ۱ظهر ترخیص شدم. مامان و مهسا و رضا و بابا اسماعیل همراهم بودن. بعد از ظهر هم مامان اومد و برسام رو حمام داد و این اولین حمام برسام بود.

روز ۲۲مرداد زردی برسام نمایان شد و مامان اومد خونمون و با کاسنی حمامش دادیم. خیلی حالم گرفته بود که زردی داره ولی مامان میگفت زردیش کمه نگران نباشید.

پنجشنبه ۲۳مرداد صبح مامان و رضا و مامانش برسام رو بردن بهداشت ۱۷شهریور واسه آزمایش تیرویید و آزمایشاتی که بیمارستان گفته بود روز ۴یا۵تولد باید انجام بدید. وقتی برگشتن رضا گفت زردیش ۱۵/۷ بوده باید زیر دستگاه فتوتراپ باشه. حسابی حالم خراب شد. رضا زنگ زد چندجا که دستگاه کرایه کنه اما تا عصری گیرمون نمی اومد. واسه همین ظهر ساعت ۱/۳۰ من و رضا و مامان بردیمش بیمارستان ابوذر تا بذاریمش زیر دستگاه. تا ساعت ۶خودم پیشش بودم اما چون خیلی سر و گردنم بشدت درد میکرد مامان گفت تو برو خونه من پیشش میمونم. ساعت ۱۱شب خودم دوباره رفتم بیمارستان و تا فردا ظهر ساعت ۱۱/۳۰اونجا بودم و با زردی ۱۱برسام رو آوردیم خونه. خیالم راحت شده بود. مامان همراهمون اومد خونه و برسام رو حمام داد و این شد سومین حمام برسام جون من.

۲۵مرداد شنبه صبح ساعت ۱۰/۳۰بود که مامان جون عصمت اومد پوشک برسام رو عوض کنه که دید بند نافش افتاده. خیلی خوشحال شدم. روز ششم بند ناف برسام افتاد. بند ناف رادین روز پنجم افتاده بود.

روز یکشنبه ۲۶مرداد ناخن های جنینی برسام رو کوتاه کردم. انقدر نازک و ظریف بودن مثل یه پوست نازک بودن. مثل ناخن های رادین نگهشون داشتم تا بعدها که بزرگ شدن ببینن.

دوشنبه ۲۷مرداد اولین سفر کوتاه برسام بود. با خانواده بابایی رفتیم ماهشهر واسه مهمانی شام عمه نسرین به مناسبت سالم بودن شوهر عمه. برسام خیلی اذیت شد چون خیلی شلوغ بود و پسر آروم من اون شب خیلی ناآروم بود. شب هم خونه عمو محمود موندیم و صبح برگشتیم اهواز.

روز ۲۸مرداد به برسام پستونک دادم. البته نمیخوام عادتش بدم اما دیدم واسه مواقع بیقراریش خوبه. پستونکش رو توی بیمارستان که زردی داشت واسش خریدم که بهتر توی دستگاه بمونه البته اونجا فقط یه بار بهش دادم و خیلی راحت هم گرفتش اما الان زیاد خوشش نمیاد ولی بازم میگیرش. غروب سه شنبه هم مامان اومد و برسام رو برد حمام ده روزه. پسرم بسلامتی ده روزه شده بود. بعدش هم خودم حمام ده روزه رفتم. 

این هم اتفاقات مهم این ۱۶روز زندگی برسام

 

برسام در بیمارستان ابوذر زیر دستگاه فتو تراپ به علت زردی

 

 

هنوزم از دیدن این عکسها ناراحت میشم و دلم میگیره. روز بدی بود برای من و پسر کوچولوم

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)