نی نی کوچولو نامدار میشود...
بالاخره دیروز بابا رضا از اسم نی نی کوچولوی توی شکمم پرده برداری کرد و اسم قشنگش رو به بابا جون و مامان جون و عمه سارا اعلام کرد هرچند من ترجیح میدادم هنوز هم اسمش سورپرایز بمونه تا روزای نزدیک به زایمان اما بابا رضا همین که این سه چهار ماه هم بقول خودش تونست تحمل کنه و اسم نی نی رو لو نده خیلی زیاد بوده و دیگه بهتره که رومو کم کنم دیروز عصری من و بابایی رفتیم ویزیت اما دکتر نیومده بود. وقتی برگشتیم خونه بابا رضا بهم اشاره داد که بیا توی اتاق و وقتی رفتم بهم گفت من دیگه تحمل ندارم میخوام اسم نی نی رو اعلام کنم، دیگه دلم واقعا سوخت چون خیلی وقته که دلش میخواد اعلام کنه و من بهش میگفتم هنوز زوده. اما دیگه دیروز بهش اجازه دادم که توی 33 هفتگی اسم نی نی رو اعلام کنه زولبیا و بامیه هم خریده بودیم و وقتی چایی ریختم و نشستیم که بخوریم بابایی اسم نی نی کوچولو رو اعلام کرد: برسام
رادین عسلی که هروقت ازش میپرسیدیم اسم داداشی چیه برای اینکه سر به سر ما بذاره میگفت امین تا دیروز هم اسم داداشی رو جلوی رادین نگفته بودیم که یه وقت نره جلوی بقیه بگه و سورپرایزمون بر باد هوا بره. اما دیروز بعداز اینکه اسم داداشی رو به خانواده گفتیم به رادین گفتم رادین اسم داداشی چیه؟ طبق معمول با یه قیافه شیطون گفت امین بهش گفتم نهههههه برسام. یهو گفت دکتر میاد آمپول میزنه یه لحظه من و بابایی موندیم که منظورش چیه؟!!!! اما سریع متوجه شدم که چون اسم پسر دکتر نجیبی که همسن خود رادین هم هست برسامه این جمله رو گفته. واقعا هممون توی هوش این بچه موندیم و کاملا کف کردیم چون رادین حدود 8 یا 9 ماه پیش برسام رو دیده بود و اینکه چطور یادش مونده بود خدا میدونه. ماشالا به هوش پسر گلم.