برسامبرسام، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

برسام مهربان من

عکسهای خوشگل برسام عسل

برسام چهار ماه و نیمگی بقیه عکسها در ادامه مطلب... برسام در چهار ماه و نیمگی برسام و داداش رادین خوشگله برسام و تلاشش برای گرفتن پاهاش برسام در پنج ماهگی بوسام در حال بازی با داداشی مهربونش برسام با لباس کودکی بابا رضا پنج ماهگی بوسام سرما خورده برسام پنج و نیم ماهگی برسام همین امشب بعد از یه حمام زمستانه ...
6 بهمن 1393

برسام و اتفاقات جدید این مدت

برسام کوچولوی ناز من 8 دی ماه سرمای بدی خورد و حسابی سرفه میکرد. سرفه هاش واقعا برام زجرآور بود چون پسر کوچولوی نازم خیلی اذیت میشد. خودش و داداشیش دوتاییشون مریض شده بودن و بهمراه مامان جون مهین بردیمشون دکتر. دکتر واسه برسام فقط یه شربت گیاهی ضد سرفه نوشت به اسم آیورا چون اول بیماریش فقط سرفه میکرد اما از همون شب آبریزش بینی و عطسه هاشم شروع شدن و مجبور شدیم بهش شربت سرماخوردگی هم بدیم. سرفه هاش تقریبا ده روزی ادامه داشت و روز چهارم مریضیش چون دعوت بودیم به عروسی دختر یکی از دوستان، برسام رو بردم گذاشتم پیش مامان جون عصمتش و خودم و رادین و مامان مهین رفتیم عروسی. گفتم اگه برسام رو ببرم عروسی اذیت میشه و چه خوب هم شد که نبردمش چون مریض بود ...
5 بهمن 1393

برسام و اتفاقات تازه

پنجشنبه ۲۰ آذر واسه اولین بار خودم به تنهایی برسام کوچولو رو حمام دادم. خیلی لذت بخش بود حمام دادن و شستن بدن نرم این پسرک شیرین و امروز هم برای بار دوم این کار رو خودم انجام دادم. بار اول خونه خودمون حمامش دادم و امروز هم خونه مامان اینا بودیم. مامان خواست حمامش بده اما گفتم خودم حمامش میدم. بار اول گریه نکرد اما امروز یه خورده گریه کرد. امشب قبل از اینکه ببرمش حمام واسش فرنی با آرد برنج درست کردم و ساعت ده و نیم بهش دادم خورد. تقریبا خوشش اومد. البته از اینکه آرد برنج رو توی دهنش احساس میکرد زیاد خوشش نیومده بود. دوست داشتم واسه اولین بار که فرنی میخوره بابارضا هم باشه اما بابایی تا ده روز دیگه نمیاد و منم تا اونموقع طاقتم تمام میشه. دوست ...
6 دی 1393

بالاخره زمانش رسید هوراااااا

بالاخره زمان دادن خوراکیهای دیگه غیر از شیر به برسام گلی رسید. خیلی دوست داشتم زودتر این روزا برسه تا بتونم به برسامی غذا بدم. چند روز پیش یعنی ۲۱ آذر بهش یه کمی موز دادم. پریروز هم بهش یه خورده آب سیب دادم و امروز هم لعاب برنج. خیلی واکنش خاصی به این خوردنیها نشون نمیده. انگار به شیر بیشتر علاقه داره. اما بهرحال خیلی خوشحالم که کم کم میتونم به پسرکم غذاهای جورواجور بدم.
29 آذر 1393

برسام شیطون ما

برسام خیلی شیطون و ناقلا شده. تا میزاریمش توی کریرش یا روی تخت جیغ میزنه که یعنی بلندم کنید. همش باید توی بغل باشه و در حال راه رفتن. وقتی رادین میبوسش الکی گریه میکنه یعنی اذیت شدم خیلی شیطونکه این آقا برسام. الان دو سه روزی هم هست که پاهاش رو شناخته و چند دقیقه ای با پاهاش سرگرم میشه و بازی میکنه. دستاش رو حدود دوماهی هست میشناسه و مدام در حال خوردن دستای خوشگلشه. عاشق داداش رادینشه و در حالت گریه و جیغ زدنم که باشه به محض دیدن رادین آروم میشه و محو تماشای رادین. پسرای خوشگلم عاشقتونم.
28 آذر 1393