برسامبرسام، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

برسام مهربان من

برسام و اتفاقات جدید این مدت

1393/11/5 2:40
نویسنده : مهرناز
246 بازدید
اشتراک گذاری

برسام کوچولوی ناز من 8 دی ماه سرمای بدی خورد و حسابی سرفه میکرد. سرفه هاش واقعا برام زجرآور بود چون پسر کوچولوی نازم خیلی اذیت میشد. خودش و داداشیش دوتاییشون مریض شده بودن و بهمراه مامان جون مهین بردیمشون دکتر. دکتر واسه برسام فقط یه شربت گیاهی ضد سرفه نوشت به اسم آیورا چون اول بیماریش فقط سرفه میکرد اما از همون شب آبریزش بینی و عطسه هاشم شروع شدن و مجبور شدیم بهش شربت سرماخوردگی هم بدیم. سرفه هاش تقریبا ده روزی ادامه داشت و روز چهارم مریضیش چون دعوت بودیم به عروسی دختر یکی از دوستان، برسام رو بردم گذاشتم پیش مامان جون عصمتش و خودم و رادین و مامان مهین رفتیم عروسی. گفتم اگه برسام رو ببرم عروسی اذیت میشه و چه خوب هم شد که نبردمش چون مریض بود و هوا هم سرد بود. وقتی رفتم دنبالش ساعت یه ربع به یک بود. تا منو دید خندید ولی بچه ام انقدر حالش بد شده بود و چشماش از شدت بیخوابی و بیماری قرمز بود که واقعا ناراحت شدم و عذاب وجدان گرفتم از اینکه چهار ساعتی تنهاش گذاشتم. توی ماشین تا شیرش دادم خوابید. وقتی رسیدیم خونه چند دقیقه بعد بیدار شد و انقدرررررر سرفه های ناجور میکرد که همونموقع خواستیم ببریمش دکتر. ساعت دو شب بود. اما بهش دارو دادم و اسپری بینی زدم و کمی حالش بهتر شد و خوابید. این دومین مریضی برسام از بدو تولدش بود و خیلی هم ناجور بود و اذیتش کرد. برسام کوچولوی من از چهارماهگی به بعد دیگه شبها خیلی زودتر میخوابه و ساعت خوابش از یک و ربع شب به یازده و یا یازده و خورده ای تغییر کرده. اوایل ساعت سه و نیم میخوابید بعد کم کم شد یک و ربع الان هم بین یازده تا دوازده. البته الان دوباره چند روزه خوابش دیرتر شده و ساعت دوازده و نیم یا یک میخوابه. ۱۹ دی ماه هم که پسرکم پنج ماهه شد و درست از همون موقع توانایی نشستن پیدا کرده البته با کمک تکیه گاهی در اطرافش. از حالت دراز کش چندان خوشش نمیاد و دوست داره همش بشینه. الان چند روزی هم هست که علاقه عجیبی به دیدن تبلیغهای شبکه جم پیدا کرده و به محض شنیدن صدای تبلیغ سرش رو ۱۸۰ درجه میچرخونه سمت تلویزیون. از چهارماه و نیمگی بهش آب سیب دادم و از قبل اون هم کمی موز. الان که بزرگتر شده بیشتر از قبل بهش آب سیب میدم یعنی اندازش رو بیشتر کردم. خیلی هم دوست داره. از ۲۲ دی بهش حریره بادوم دادم اما زیاد با حریره و فرنی جور نیست واسه همین سرلاک رو براش شروع کردم. ۲۹ دی بابایی براش سرلاک خرید و خوشش هم اومده از مزه اش. ولی کلا سیب و موز رو بیشتر دوست داره و تا قاشق میره کنار اعتراض میکنه. سه روز پیش هم مامان یه کم پرتقال بهش داد و خیلی هم خوشش اومد. دیروز هم تا من خواب بودم مامان جون عصمت بهش یه خورده بیسکویت حل شده تو چای داده بود و کلی هم خوشش اومده بود آقا برسام عزیز من.عاشق غذاست و با دیدن سفره و غذا دهنش آب میفته. دلمون کباب میشه براش و دوست داریم بهش بدیم بخوره اما خوب نمیشه به این زودی همه چیز بهش داد. خوردنی توی دست کسی که بغلشه ببینه سرش با اون خوراکی تا دهن اون فرد میره خیلییییی دلمون میسوزه. کاش زودتر بزرگ بشه تا بتونه همه چی بخوره.  

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)