آزمايشات بارداري
ديروز صبح چند ساعتي رو مرخصي ساعتي گرفتم و قبل از اينكه برم سركار به همراه بابا رضا رفتيم آزمايشگاه دكتر صدقي و آزمايش خون دادم. امروز عصر جواب آزمايشم آماده ميشه و بايد برم بگيرمش و بعد هم ببرم مطب خانم دكتر موري و بهمراه جواب سونوم نشونش بدم. ديروز صبح بعد از اينكه آز خون دادم رفتيم خونه مامان جون و بهمراه مامان جون مهين رفتيم بازار طلافروشا تا من چند تيكه از طلاهامو بفروشم. آخه مامان جون يه آشناي طلافروش داره و بهتر ازمون ميخريد. درسته كه الان توي ارزوني طلا هستيم و ميدونستيم به قيمت پايين ازمون ميبرن اما بخاطر خريد خونه و چون بايد تا آخر همين برج 20 ميليون به صاحبخونه بديم پول لازم بوديم و بايد 10 ميليون طلا ميفروختيم. سرويس عروسيم رو كه اون موقع 1 ميليون و 200 خريده بودم فروختم 2 ميليون و 750 هزار تومن و تك پوشي رو كه توي دوران عقد رضا برام خريده بود 350 هزار تومن فروختم 1 ميليون و 300 هزار تومن. تمام سكه هايي رو هم كه از مراسم عروسيمون و بعد از اون توي مناسبتاي مختلف گيرمون اومده بود فروختيم كه البته همه رو بابا ازم خريد و شد 5 ميليون و 400 هزار تومن. خلاصه پول رو جور كرديم و ديگه خيالمون راحته. مامانم ميگه اين پاقدم خير اين بچه جديده كه شما صاحب خونه شديد. راستم ميگه دوتا بچه من خيلي پاقدماي خوب و قشنگي داشتن. رادين عزيزم كه چند روز قبل از به دنيا اومدنش بابا رضاش رفت سركار و بعد از به دنيا اومدنش هم وضع زندگيمون خيلي بهتر از قبل شد خدا رو شكر. اين يكي هم كه قبل از اومدنش ميريم توي خونه اي كه مال خودمونه. خدايا ممنونم ازت.