برسامبرسام، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

برسام مهربان من

برسام شیرین ما

هر روز که میگذره برسام شیرینتر و خوردنی تر از قبل میشه. خیلی به داداش رادینش علاقه داره و به محض اینکه چشمش به رادین میفته محو تماشای رادین میشه و وقتی رادین بازی میکنه برسام میخنده و ذوق میکنه. اگه در حال نق زدنم باشه با دیدن رادین آروم میشه. صبحها که بیدار میشه تا چشمای قشنگش رو باز میکنه برامون میخنده. پسرم خیلی قشنگ میخنده. وقتی میخنده دلم میخواد بخورمش. وقتی توی آشپزخونه مشغول کارم بابارضا برسامو میاره پیشم و برسام با دیدن من میخنده و من لبای خوشمزه اش رو غرق بوسه میکنم و انرژی مضاعف میرم واسه ادامه دادن به کارم. عشقش اینه که توی بغل باشه و در حال راه بردن. اگه بشینیم اعتراض خودشو با نق زدن اعلام میکنه   رادین عسلی هم خیلی داد...
1 آذر 1393

سه ماهگی برسام عسلی

امروز ۱۹ آبان ۹۳ برسام عسلی ما سه ماهه شد. خدایا شکرت که برسام زیبا و مهربان رو به ما هدیه دادی. برسامی که با اون چشمهای معصوم و نگاه مظلوومانه و مهربانش و خنده های از سر ذوقش دل ما رو هر لحظه عاشقتر میکنه و هر لحظه از زندگیمون شکر گزار خداوندیم که دو گل زیبا رادین و برسام رو به زندگی ما هدیه داد. خدایا ممنونم ازت بابت این دو ارمغان زیبا برسام در سه ماهگی   ...
19 آبان 1393

اولین حمام برسام توسط مامان و بابا

امروز عصر برای اولین بار من به کمک بابا رضا برسام کوچولوی مهربون رو حمام دادیم. تا الان مامان جون مهین حمامش میداد و من هم کمکش میکردم اما میترسیدم خودم حمامش بدم اما امشب مهمونی دعوتیم خونه عمه سارا و بخاطر همین باید برسام حموم میکرد. مامان جون عصمت اومد خونمون و رادین رو مشغول کرد تا ما بتونیم برسام رو حمام بدیم. امروز برسام دو ماه و نیمه شده. پسرکم توی حمام خیلی آرومه و اصلا گریه نمیکنه. اوایل که کوچیکتر بود یه کم گریه میکرد خوب واسه اینکه تازه به دنیا اومده بود و خیلی کوچیک بود. اما سه دفعه آخر که حمامش دادیم اصلا گریه نکرد.  اینم آقا برسام بعد از یه حمام جانانه   ...
3 آبان 1393

اولین پیشرفت چشمگیر برسام

امروز برسام کوچولوی من دو ماه و شش روزه شد. الان چند روزی هست که برسام با کمک ما میتونه از جاش بلند بشه. وقتی دوتا دستشو میگیریم از جاش بلند میشه و به حالت نشسته درمیاد. خاله مهسا اینکار رو باهاش تمرین کرد و برسام کوچولو خیلی زود یاد گرفت. دیشب هم به همراه مامان و بابا و داداش رادین و مامان جون برای اولین بار رفت فروشگاه و انقدر خسته شد که زودتر از هرشب دیگه خوابید.
24 مهر 1393

برسام دو ماهه

امروز برسام عزیز من دو ماهه شد. صبح بهمراه مامان جون مهین برسام رو بردیم مرکز بهداشت. البته قبل از زدن واکسن بردیمش دکتر معاینه اش کرد تا مطمین بشیم سرما نخورده باشه. چون مقداری آبریزش بینی داشت و اگه سرما خورده بود نمیشد واکسن بزنه. دکتر معاینه اش کرد و گفت مشکلی نداره. عطسه هاش و آبریزشش بخاطر باد کولره. یه دونه از بخیه های ختنه اش هم هنوز از پوستش جدا نشده بود که خانم دکتر با تیغ براش جداش کرد. بعد هم بردیمش مرکز بهداشت و وزن و قدش رو اندازه گرفت. خدارو شکر همه چیزش خوب بود. موقع زدن واکسن برسام رو دادم به مامانم و خودم رفتم بیرون. برسام عزیزم خیلی گریه کرد. خیلی ناراحت شدم واسه جیگرمممممم . بعد از برگشتن به خونه مامان براش کمپرس سرد گذاش...
19 مهر 1393

برسام مهربان من

برسام بعد از یک حمام جانانه بقیه عکسها در ادامه مطلب...                   دستهای کوچولو و زیبای پسرم   برسام و دخترخاله مهربون و خوشگلش فاطیمای گل برسام و دختردایی ناز و دوست داشتنیش فاطمه گلی برسام و داداش رادین عسلی مهر ۹۳  برسام در کنار داداش رادین و پسرخاله و دخترخاله و دختردایی خونه مامان جون مهین. شهریور ۹۳ ...
14 مهر 1393

این روزهای برسام

برسام کوچولوی ناز من امروز ۵۴ روزشه. الان تقریبا یکماهی هست که برسام به زیبایی گردنش رو توی خواب تاب میده و سرش رو از یک سمت به سمت دیگه میچرخونه. از روزهای اول تولدش هم خیلی خوب میتونست گردنش رو نگه داره و اینروزها راحت تر اینکار رو انجام میده. از همون روزهای اول تولدش هم وقتی باهاش حرف میزدیم برامون میخندید و الان حدود یکماهی هست که آقو آقو میکنه و به زبون خودش حرف میزنه و خیلی قشنگ برامون میخنده. دیشب هم خاله مهسا داشت باهاش حرف میزد که یه آققققای بلند و واضح گفت. الان مدتیه که دیگه مثل اوایل در طول روز نمیخوابه و خوابش خیلی کمتر شده و تنها حالتی که خوب خوابش میبره روی شکمه. برسام کوچولو دوست داریم عزیز مهربونم ...
11 مهر 1393